شبی در مرو برف زیادی بارید و سلطان سنجر در آن وقت در مرو بود. مهستی شاعر معروف و خوش قریحه نیز در خدمت سلطان سنجر بود. سلطان که عزم شکار داشت از مهستی پرسید: هوا چگونه است؟
مهستی نگاهی به بیرون انداخت و این رباعی را بالبدیهه بگفت:
شاها فلکت اسب سعادت زین کرد
وز جمله خسـروان ترا تحسـین کرد
تا در حـرکت سمـند زرّیـن نعـلت
بر گل ننهـد پـای، زمین سیمـین کرد